درباره هستی من




Friday, November 21, 2014

٭
وقتی میوفتی وسط آب و شنا بلد نیستی دو راه داری اینقدر دست و پا بزنی تا شنا یاد بگیری و بیخیالش شی و بذاری غرق شی .... دست و پا زدن خسته ات می کنه و بی حس میشی ولی امید داری... امید به آینده ای بهتر، امید به دنیایی قشنگ تر، کافیه از خودت بپرسی آینده قشنگ تر یعنی چی؟ کافیه کمی به خودت شک کنی اونوقت دیگه میری دنبال راه دوم این نسبی بودن همه چیز این نبودن هیچ درست و غلطی و این عدم قطعیت آزار دهنده هستش.

مهاجرت هم درست مثل افتادن وسط آب هستش وقتی که شنا بلد نیستی دست و پا می زنی و تلاش می کنی و امید داری که روزی راحت شه..روزی شهر جدید خونه ات بشه و شهر قدیم بشه خاطراتی که همیشه هستن و زیبا هم هستن

  شک نباید کرد باید رفت جلو، دست و پا زد وتلاش کرد تا به یک جایی برسی که نمی دونی کجاست، خوب هستش یا نه ولی 

چاره ای نیست باید رفت





........................................................................................