درباره هستی من




Thursday, September 30, 2004

٭
درست عین سگ شدم، درست عین ان شدم! پاچه همه رو می گیرم و هر کی بهم می گه بالای چشمت ابرو هستش... می خوام بزنم زیر گریه... اون لحظه خودم هم می دونم جا نداره ناراحت شم ولی می شم... جوری که دلم می خواد بزنم زیر گریه و داد بزنم ولی خودم هم می دونم که دارم مزخرف می گم... حالم بد شده! نفسم گرفته، مهم نیست... باید خندید... باید حرف زد... این اون چیزی هستش که دیگران توقع دارن! باید برم کمک مامان آخه داره حلوا درست می کنه... باید شب برم مهمونی تو زردبند، ولی نمی رم!!! نه الان می رم کمک مامان و نه شب می رم مهمونی! حوصله مهمونی بچه معروفی ندارم...پس حالا اگر دوستم ناراحت شه باید بگم "به تخمم"البته یادم باشه برای کپی رایت این "به تخمم" با می صحبت کنم! عجب کونده پررویی شده اون یکی! رسماً مزخرف می گه... فکر کرده بود هر چرتی بگه من نمی گم.. حالا که من گفتم ریده تو خودش و داره عین ِ سگ دروغ می گه!
دلم خواب می خواد! دلم آرامش می خواد... دلم یکی رو می خواد که در آغوشم بگیره و در سکوت ِ بدون فکر با هم معاشرت کنیم.... عیبی داره دو نفر بشینن کنار هم و در سکوت فرو برن؟ حتماً باید حرف زد و اون وسط ها مزخرف گفت تا یکی بره رو اعصاب اون یکی؟ حتماً باید مست یا های بود؟ نه! این راهش نیست... راهش رو منم نمی دونم ولی می دونم که من الان فقط دلم سکوت می خواد... الان دلم نمی خواد استرس دوستم رو داشته باشم که پس فردا می خواد بره و امشب مهمونیش رو نمی رم، چون حوصله ندارم! ای بابا، راستی این ای بابا هم از اون کلمه ها هستش که من هی الکی به کار می برمش... وایییییییییییییی بلستر!!!!




........................................................................................

Wednesday, September 29, 2004

٭
چرا؟




........................................................................................

Monday, September 27, 2004

٭
اگر بتونم واقعاً به این ایمان داشته باشم که اینقدر شخصیتم بالا است که هیچ کس با هیچ لحنی نمی تونه به من توهین کنه و کوچیکم کنه، کلی از مشکلاتم حل می شه.
اگه اون لحظه که یه رئیسی، یا هر کسی یه جوری حرف می زنه که من شاکی می شم، یادم بیاد که اون داره خودش رو کوچک می کنه نه من، می تونم خیلی راحت اون لحظه رو رد کنم.
اگر یاد بگیرم که هیچ کسی حق نداره که از من سواستفاده کنه، اونوقت می تونم تو این سیستم کاری گه ایران کار کنم بدون ِ اینکه اعصابم داغون بشه.




........................................................................................

Friday, September 24, 2004

٭
گاهی آدمها خیلی پست می شن! وقتی که یه حرفی می زنن و خودشون توش می مونن... اون لحظه برای جبران آب ریخته حاضر هستن بقیه رو به هر کثافتی بکشونن و خودشون رو توجیه کنن... هر دروغی رو از زبون دیگری مطرح کنن... شاید منم روزی این کار رو کرده ام... شاید منم از همون جنس باشم ولی دوستی که قدمت دوستیش بیشتر از این حرف هاست، چطور می تونه؟ نمی دونم! کاش تخم اینو داشتیم که پای گفته هامون وایسیم و تاوانش رو هر چی که هست پرداخت کنیم... بارها و بارها به خودم گفته ام که باید با عده ای آدم فاصله رو رعایت کنم ولی این دل ِ نامردم نمی ذاره! بعضی آدمها یعنی فتنه، یعنی اعصاب خرد کن... از این آدمها باید فاصله گرفت... اگر برای 1 ساعت باهاشون معاشرت کنی... حتماً از توش یه چیزی در میاد... چیزی که اینجا مطرح ِ منم! من به هیچ کس کاری ندارم... من چرا همیشه اشتباهات گذشته رو تکرار می کنم؟ من چرا به حرف دلم گوش می دم؟ من چرا می رم برای یه آدمی که سه سال به جز دیوونه بازی و بی معرفتی ازش هیچ چیز ندیدم... جملاتی از ته قلبم می نویسم؟ چرا؟ چون احمقم... چون بی شعورم... چون همیشه همه چیز رو که فراموش می کنم قلبم با آدمها پاک می شه! این یعنی حماقت.. باید باهاشون عین خودشون بود... باید همون رفتاری رو کرد که لیاقتشون هستش... باید بی معرفت تر از اونها شد!
اگر هر روز رنگ عوض کنی، تو این زندگی موفقی! اگر دروغگو باشی... اگر زیراب زن باشی...اگر از دهن آدمها جمله بسازی... این طوری موفقی.. ولی من ریدم به همچین موفقیتی! من خودم هستم هر کی خواست می مونه! هر کی هم نخواست کون ِ لقش!!!!!




........................................................................................

٭
می خوام برم ته ِ یک اقیانوس و فقط زل بزنم به عظمت و زیبایی اون جا!




........................................................................................

Tuesday, September 21, 2004

٭
یونی از همین امشب دوباره راه می یوفته.... دلم تنگ شده برای یونی و دیگه نمی خوام و نمی تونم با اسم دیگه ای بنویسم!
چاکر وبلاگ aboutmyuni خودم هم هستم!




........................................................................................